۱۳۹۳ مرداد ۵, یکشنبه

{**..}

هیچ راه گریزی نیست ..
 سرمای روزمره گی دلتنگی ، قلبامون رو بی نفس کرده است ..
 دیگه نه تابستونا گرمه ، نه زمستونا سرده ..
   من و یک مشت ادمایی که دوستشون دارم اما دستم بهشون نمیرسه..
 من و یک مشت عکس از همون ادما ..
 من و یک مشت دیدار مجازی بی اغوش واقعی ..
   من و سردی این حس توخالی ..
من و یک دلی که تنگ تر از همیشه است ..
  من و بی نهایت نگاه های نااشنا ..
سخته ..
   

۱۳۹۳ تیر ۲۲, یکشنبه

نزدیک تر.

نزدیک تر از قطره ای به اب..
  نزدیک تر از ستاره ای به اسمان..
نزدیک تر از چشمانت به چشمانت..
  و ارام تر از نفس هایت در عمق خواب..
ارام تر از خیره گی نگاهت به یک تصویر..
 لطیف تر از اغوشت پس از دیداری طولانی..
لطیف تر از شبنم های اشکانت به خیره گی یک نوع دلتنگی خاص..
  به تو نزدیکم..
نزدیک تر، ارام تر و لطیف تر از حبابی روی عظمت دریا ...به تو نزدیکم.. 
  و ندید تاریخ..
   و ندید زندگانی..
قدم هایی نزدیک تر ازقدم های من به قدم های تو..
-  این را لرزش صدایت به من گفت..
 وجودی در تپش قلبت..
نگاهی در پس درد علاقه..
 به تو نزدیکم..
  و ندید زندگانی..
نزدیک تر از قطره ای به اب..
  نزدیک تر از ستاره ای به اسمان..
نزدیک تر از چشمانت به چشمانت..
  و ارام تر از نفس هایت در عمق خواب..
نزدیک تر، ارام تر و لطیف تر...