۱۳۹۳ خرداد ۲۹, پنجشنبه

قدم های سکوت.

پشت قدم هایم سکوتیست بی جان..
  نگاهم سالهاییست که اشک هایش را به باران پلک هایم هدیه کرده است.. 
و پس از ان..زمین گونه هایم سبزترند..
  من ، 
     تو را نماد روزهایی میدانم که سکوت،  لب هایم را بوسید و خیره تر از عشق..درد بودن بی ریشه را به لحظه هایم پیوند زد.. 
   و شبی مهتابی سرود فراموشی تو مرا سردرگم روزهایی کرد که فراموشی.. اسان نبود..
 من گذشتم..
  از رویا..
از اواز ناتمام شبنم های صبح های بهاری..
  چشمانم را می بندم..
گذشته دست هایم را به اشک های نریخته شده ام می بافد..
  جاری میشود..
زمین گونه هایم خیس..
  زمین گونه هایم سبز..
  سبزتر از دیروز..
چشمانم را می بندم..
   چشمانم را می بندم..
  با چشمان بسته ..روزگار،  زیباتر است..
..
   

۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه