۱۳۹۲ بهمن ۳, پنجشنبه

م ح و

می شود شوره زاری شد در انتهای عمق اشک های ریخته نشده،
  غرق در نبودن لحظه های حضور اجباری،
        قربانی نجات نیافته ی زندگی ناخواسته،
     می شود تا دم دم پژمردگی گل های کبود زمستان سر سپرد،
 می شود تا شکستن غرور شبنم های صبحگاهی گلبرگ های بهار شکسته شد،
 کبود خیرگی یادهای برباد رفته..
سرد،
  سرد ،
می شود سکوت کرد به هنگام درد واژه ی فراموشی،
  ایستاده خیره شد به لحظه ی از دست دادن،
می شود ارامین فریاد کشید در سکوت،
می شود ارام دراز کشید و چشم ها ی دیدار را بست و هیچ نگفت..
   می شود که هیچ نگفت و اهسته ، اهسته شوره زاری شد در انتهای ناکجای زندگی،...
محو در ابد، 
  محو در ابد،
م ح و . . .


 
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر