۱۳۹۲ دی ۱۴, شنبه

تو

چشمهایش پشت دست هایش پنهان بود، از دستانش خیسی می چکید.
  دستهایش را گرفتم،ذل زدم به ایینه ای که  وجود مرا خشکانده بود،مرا خیسانده بود.
 و من چه دورم از من...
   تو معنای من به من بودی...
 مرا دوری تو دردیست بی مداوا...
  تصویرت خنجر قلب،صدایت مرا در معنای بودن و نبودن غرق کرده است، مرا قربانی کرده است.
 نازنینم، تو معنای درد علاقه ای، چیزی در تو نهفته است که عشق شیرین دردناک تو به من است.
من با دست های لرزان خیس شده از درد، به وجود اغازین بودنمان بوسه می زنم که شکوفه ی این دوری سراغاز شود.
 نازنینم،
  چشمانم پشت دستانم پنهان بود،از دستانم خیسی می چکید.
 اینه تو را گریه کرد،
      اینه شکست از سایه ی نام تو...
  تو نمی شکنی اما...
 
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر