خیابان از عطر اشک های اسمان لبریز بود ،
می شود تا ابد بر اشک هایش قدم گذاشت و لبریز بود ،
تا پایان تابش خورشید زیر سایه ی نمناکش شعر خواند و موزیک گوش داد ،
این امروز ها چقدر با تو بودن را کم دارد ای معنای لحظه..
این شب ها چقدر خالی اند..
می شود تا ابد بر اشک هایش قدم گذاشت و لبریز بود ،
تا پایان تابش خورشید زیر سایه ی نمناکش شعر خواند و موزیک گوش داد ،
این امروز ها چقدر با تو بودن را کم دارد ای معنای لحظه..
این شب ها چقدر خالی اند..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر