۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه

قطره ی من.

دریا دیده ایم ما..
  دریا زده ایم ما..
عاشق لحظه های شبنم خورده ی خیس صورتمان،
  اما دریا بی تو، دریا که نیست...
و خیس نشده ی شبنم هاییم اگر تو نباشی،
 دریا که هیچ،شبنم که هیچ،
     زندگی هم هیچ..
 من هم هیچ..
  باش،
برای من،
 من،
برای تو،
بگذار جاودانه ترین (ما) تاریخ شویم،
  تنها یک اغوش،
     تنها یک من، منی که هرروز دست های تو را سجده کند،
 ببارد اشک شوق، ببارد که سبز شویم..که دریا شویم...من شبنم خیس صورتت ، تو چهره ی قلب من..
این حسرت ،
   این وجود، مرا لحظه به لحظه به گرد پای سرور خنده های اسمان نزدیک می کند..
انجایی که ابر شوم و ببارم بر تو...
   شبنم صورتت کنار دریا..
ان روزهایی که از من،از موجودیتم..فقط قطره ای باقیست..
  باشد ان روز که ببارم بر تو..
 اگر قرار است قطره ای شوم از این دیار، ان هم برای صورت تو..
  ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر