۱۳۹۲ بهمن ۲۰, یکشنبه

.....

دست هایم برای گرفتن و دور شدن،
  فرار از راه های باقی مانده،
مرور گرم گذشته ، حس گزیده شدن درد علاقه..
 حس سرمای بی تفاوتی ،
      برای کاشفان بی روح عشق،
  برای دیوانگان فصل های معلق روزگار،
من ،
  عاشق لبخند بی ریشه ی دیوانه ای شدم که مرا الوده کرد به حس گزیده شدن بی ریشه..
 و بعد ،
   دیگر هیچ چیز مانند گذشته نبود..
نه امروز ،
  نه فرداها..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر