به ارزویت اکتفا کردم....
به ارزویم اکتفا کردی...
این افتابی که باران هم داشت حال روزهای من است که خندان می گریم...
و چقدر دستهایم در باران ساده خیس می شوند وقتی دلتنگ میشوم...می بارد خورشید بر من و رنگین کمانت میشوم...
صدای نماز مادربزرگ در گوشم زمزمه ی عشق است وقتی نیست و در گوشم میپیچد...م ی پ ی چ د... و تو نجوایش می کنی ای وجودت معنای من...
ای بودنت معجزه....
ای سایه ات همراه...
کیستی که اینگونه مرا به زمزمه ی عشق نزدیک میکنی؟...
به ارزویم اکتفا کردی...
این افتابی که باران هم داشت حال روزهای من است که خندان می گریم...
و چقدر دستهایم در باران ساده خیس می شوند وقتی دلتنگ میشوم...می بارد خورشید بر من و رنگین کمانت میشوم...
صدای نماز مادربزرگ در گوشم زمزمه ی عشق است وقتی نیست و در گوشم میپیچد...م ی پ ی چ د... و تو نجوایش می کنی ای وجودت معنای من...
ای بودنت معجزه....
ای سایه ات همراه...
کیستی که اینگونه مرا به زمزمه ی عشق نزدیک میکنی؟...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر